۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه
خسرو معتضد حذف نام پادشاهان از کتابهای درسی را ابلهانه خواند
۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه
احمدی نژاد و صندلی های خالی + عکس
در همین حین اکثر کشور های بزرگ دنیا هنگام سخنرانی او سالن را ترک کردند ، کشور های مانند :
آمریکا، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان، هلند، کانادا، دانمارک، مجارستان، آرژانتین، استرالیا، نیوزلند، مصر، اوروگوئه و کاستاریکا...
ولی در میان آنها ترک جلسه توسط نماینده لبنان هنگام سخنرانی احمدی نژاد بسار قابل توجه بود و احمدی نژاد آخر سخنرانی خود را برای صندلی های خالی میخواند.
۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سهشنبه
بازیخوردن کودتاچیان در زمین خودی
در یافتن اهمیت و جایگاه این نظریه در تبار فکری سعید حجاریان باید به کتب او رجوع کرد. در کتاب مفصل او «جمهوریت» در فهرست اعلام نمونهای وجود ندارد و در کتاب دیگرش «شاهد قدسی و شاهد بازاری»تنها در صفحه ۳۴۴ یکبار به این نظریه اشاره شده است. مغز نظریه حجاریان «سکولاریزاسیون» است که جریانی ناظر به عرفی شدن ارزشها و ایدئولوژیها است. او تنها یک مقاله آن هم در قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ در مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی درباره سلطانیسم نگاشته است. معلوم است که او نگرانی کودتاچیان را فهمیده است و به آنان که بیرون هستند «کد» داده است که مشکل از «سلطان» است! باز این در این دادگاه نمایشی تلویزیونی حجاریان برکه خشک دیگری یافته است و کودتاچیان ذوقزده را تا لب آن برده است تا مگر عطش ترسشان را بیافشانند. این برکه جدید «پوزیتیویسم» است، ایدئولوژی منسوخی که از قضای روزگار ماکس وبر – متهم سابق- از کلاسیکترین منتقدان آن است. این نظریه قرن نوزدهمی دیرزمانی است که مورد انتقاد فلسفه علوم اجتماعی در غرب قرار گرفته است و روشنفکران دینی هم از اولین کسانیاند که نقد آن را در ایران رواج دادند و دانشگاه علوم انسانی را از رخوت قبل از انقلاب بیرون آوردند. عملههای تئوریک کودتا میتوانند سابقه نقد این ایدئولوژی منسوخ را از حسین کچوئیان – عضو شورای انقلاب فرهنگی و سخنران جلسات انصار حزبآلله- بپرسند که رسالهاش در این باره را زیر نظر عبدالکریم سروش گذرانده است. اگر نه به کتابهای دکتر سروش درباره فلسفه علوم اجتماعی رجوع کنند که بفهمند جانباز اصلاحات که در امر اطلاعاتی چیرهدست است برای آنان بازی «به مرده چوب زدن» را چقدر زیبا بازی کرده است!
یک قسمت دیگر از گافهای امشب 20:30
۱. دختر جوان اذعان کرد که از تراس منزل به پایین پریده و پایش دچار شکستگی شده بود!!!! اما اگر با دقت تمام صحنه ها را رصد می کردید متوجه میشدید که ماموران امنیتی(همان دروغ پردازان ۲۰:۳۰) وقتی زنگ آپارتمان آنها را زدند واحد ۱۲ را فشردند....با فرض اینکه این آپارتمان در هر طبقه ۴ واحد داشته باشد با احتساب طبقه همکف(همان لابی) می شود ۴ طبقه!!!!! از ۴ طبقه چگونه خودش را پرت کرده پایین و زنده مانده!؟ آیا قصد خودکشی داشته یا آرتیست و بدلکار بوده؟!!؟؟؟ ۲. مادر این خانم ادعا میکرد که به هیچ کس نگفته بود که وی از خانه بیرون زده است اما کاش میگفت که چگونه عکس دخترش از خانه بیرون رفته است! (قبل از مراسم ختم) ۳. این خانم جوان عملی انجام داد که آدم در شگفتی میماند!! به نظر شما چقدر پول گرفته تا در تلویزیون ضرغامی و دوستانش به فراری بودن خود اعتراف کند! حتی دختران و زنان بد کاره نیز حاضر به صحبت جلوی دوربین نیستند و اصرار بر محو کردن یا شطرنجی کردن چهره دارند...شگفتا کسی که ادعای آبرو!!! می کند اینگونه بی حیاوار برای مطامع سیاسی کج عده ای کوتوله سیاسی جلوی دوربین و چشم هزاران نفر بر فراری بودن خود اصرار میورزد!!۴.این خانم فراری از ریخته شدن آبروی خود توسط جریان های سیاسی گلایه مند بود! اما بهتر است به وی متذکر شوند که کدام روزنامه بر فراری بودن وی اصرار ورزید و در متن خود آورد که او سابقه ۳ بار فرار از خانه دارد و اینبار نیز از خانه فرار کرده. آیا روزنامه ی ذوب شده و امنیتی به جز کیهان شریعتمداری این ادعاها را منتشر کرد؟؟؟ پس بهتر است تنها به کاغذ های ارئه شده توسط بازجویان ۲۰:۳۰ اکتفا نمی کرد و کمی هم عقل نداشته خود را به کار می انداخت. البته کسی که در تلویزیون به فراری بودن خود اعتراف میکند انتظاری بیش از این نیست.
نامه مهندس موسوی به آیت الله منتظری و جواب ایشان
بسم الله الرحمن الرحيم
مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمى منتظرى (دام ظله) با سلام ; پيرو حوادث چند ماهه اخير بيانيه ضميمه از سوى اينجانب صادر شده است . احساس نيازى كه همواره براى همفكرى و همكارى با مرجعيت گرانقدر و روحانيت متعهد وجود دارد مرا تشويق كرد تا نسخه اى از آن را جهت اخذ راهنمايى تقديم كنم . اولين هدف در اين بيانيه آن است كه اگر خشم و نارضايتى در مردم به وجود آمده است آنان تصور نكنند كه اين احساسات منفى انباشته شده در ضميرشان متوجه دين است . اين رسالتى است كه به نظر مىرسد بر عهده تمامى كسانى كه اسلام بر آنان حق حيات دارد و در رأس آنان روحانيت اسلام قرار گرفته باشد تا اجازه ندهند اقشار مختلف ، على الخصوص جوانان كه اينك اكثريت جامعه ما را نيز شكل مىدهند ميان برداشت هاى نادرست ، گزينشى و سطحى از دين و حقيقت آن اشتباه كنند و بر اثر هيجان هاى عاطفى از اسلام فاصله بگيرند. رسانه هاى دولتى اصرار دارند كه ما را مسبب و محرك حوادث اين چند ماهه معرفى كنند، حال آن كه رفتارهاى مسئولان كشور نه فقط در انتخابات ، بلكه از سال ها پيش هيمه هايى را انباشته بود كه با خطاهاى اين ايام شعله ور شد و با باد نخوتى كه بر آن دميدند ابعاد اين آتش روز به روز توسعه پيدا كرد. اينجانب قطعا حق را به مردمى مىدهم كه با برخوردهاى غيراسلامى ، غيرقانونى و غيرمنصفانه حقوقشان پايمال شده است ; و با استناد به مدارك غيرقابل انكار بدون ترديد اعتقاد دارم كه در انتخابات تقلب هاى سازمان يافته و وسيع رخ داده است . در عين حال اگر در موجى كه از خشم مردم برخاسته است احساس خطر براى اصل كشور و اصل نظام نمى كردم ، برايم سخت نبود كه بيست سال ديگر سكوت كنم . اما اين گونه نبود و نيست كه مردم با سكوت يا سازش يك نفر دست از حركت خود بردارند، بلكه پس از مدت كوتاهى بلاتكليفى به زودى اين حركت از نو و با شكلى كور و در حالى كه به هيچ يك از دلبستگان به نظام اعتماد نداشت آغاز مىشد، و چه بسا ديگرانى كه براى اين كشور و ملت خواب هاى ناگوار ديده اند در هدايت آن به سوى منافع و مطامع خود طمع مىكردند. هدف ديگر از اين بيانيه و نيز بيانيه ها و حركات قبلى اين است كه تكاپوهاى مردم در چهارچوب نظام باقى بماند و در دام ساختارشكنى هاى خطرناك نيفتد. اين خطرى است كه اگر محقق شود به راحتى مىتواند از ايران افغانستان و عراقى ديگر بسازد. ما نمى توانيم براى خوش آمد كسانى كه نمى توانند اين خطر را ببينند وظيفه خود را در پيشگيرى از آن فراموش كنيم ، كما اين كه نمى توانيم بدون اثبات تعهد خود نسبت به خواسته هاى به حق مردم و بازگو كردن آن در گفته هاى خود از آنان دعوتى براى آرامش داشته باشيم . مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در رساله الفت نامه غايت اكثر تكاليف شرعيه را حصول محبت و الفت اجتماعى ذكر مىكند. نتيجه اى كه از اين محبت و الفت ناشى خواهد شد همان چيزى است كه در علوم جديد از آن با عنوان شبكه هاى اجتماعى نام مىبرند، به عنوان راهى براى مهار حكومت و بازداشتن آن از تكرار خطاهايش ، و به مثابه روشى كه به سرزندگى اجتماعى بينجامد و بسترى كه توان ها و عواطف به هيجان آمده را در بستر خود جاى دهد و از سرريزهاى تخريب كننده آن جلوگيرى كند، تقويت شبكه هاى اجتماعى در اين بيانيه توصيه شده است . اين پيشنهاد مىتوانست بنا بر آن چيزى كه فيض مىفرمايد رونويسى از نسخه اسلام تلقى شود، اگر چه كسانى كه در بى انصافى مبالغه مىكنند آن را رونويسى از نسخه سيا خوانده اند. و سرانجام در اين بيانيه راهكارهايى براى برون رفت از بحران فعلى ارائه شده است كه اميدوارم مورد اعتنا قرار گيرند. 1388/6/21 با احترام - مير حسين موسوى
۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه
عذر خواهی...
با پیروی از نظر اکثریت قریب به اتفاق مراجع تقلید، عید فطر ما فردا دوشنبه خواهد بود!
این سراسیمگی در عمیقتر ساختن فاصله میان مراجع دینی و روحانیت حکومتی این بار فقط به دو یا سه چهره شناخته شده مانند آیتالله منتظری، آیتالله صانعی، آیتالله بیات زنجانی و یا آیتالله صافی گلپایگانی محدود نمیشود. دایره این اختلاف بسیار وسیعتر و گسترده تر از پیش شده و طیف سنتی مرجعیت را هم در بر گرفته است. از جمله مراجع تقلیدی که عید فطر بودن روز یکشنبه برایشان ثابت نشده است، میتوان به حضرات آیات عظام شیخ ناصر مکارم شیرازی، سید عبدالکریم موسوي اردبيلي، شیخ حسین نوری همدانی، سید محمد تقی مدرسی، سید صادق شیرازی، شیخ علی صافی گلپایگانی(وارث فقهي آيت الله بهجت)، شيخ وحيد خراساني، شیخ حسین مظاهری، شیخ اسحاق فیاض، سید محمدسعید حکیم، شیخ بشیر نجفی نیز اشاره کرد.
در این میان گویی بحث از مرحله رویت ماه و استهلال به مرحله به کرسی نشاندن حرف یک نفر نه فقط در عرصه سیاسی کشور که در امر دینداری و مناسک مذهبی هم کشانیده شده است. در این میان انچه از هر چیزی مضحکتر به نظر میرسد عملکرد ناپخته سایت فارسنیوز یا همان خبرگزاری دولت کودتاست که ابلهانه تیتر یک خود را سخنان رهبر در روز عید فطر قرار داده است و در بالای صفحه خود، هنوز تاریخ امروز، سیام ماه رمضان را نشان میدهد! این میزان دستپاچگی در اعلام روز عید و رویت ماهی که هنوز از دیدگاه بسیاری از علمای طیف سنتی و نوگرا کامل نشده است، احتمالا شما را یاد روز ۲۲ خرداد و دستپاچگی مضحک عوامل کودتا در اعلام پیروزی نماینده ناخوانده ملت، محمود احمدینژاد نمیاندازد؟ خوب بود آقایان از آن اتفاق شوم که دستپخت همین دستپاچگان سرکوبگر بود درسی می گرفتند و این بار برای دیدن ماه چشمانشان را کمی بیشتر باز میکردند که اینگونه میان علمای اسلام اختلاف نیفتد!خوب است حالا که طیف گستردهای از علما، فردا را عید فطر اعلام کردهاند، ما سبزها که به آنان اقتدا میکنیم نیز فردا با شهرپیمایی سبز خود، کوی و برزن را یکپارچه سبز کنیم. سبزپوش شویم و به دیدار خویشاوندانمان برویم. به ماشینهایمان روبانهای سبز ببندیم و به دست کودکانمان بادبادکهای سبز بدهیم. با ماشینها به خیابان های شهرمان بیاییم و نشان دهیم آنان که رای ما را دزدیدند، دین ما را نمیتوانند بدزدند. بر این اختلاف عمیق و معنادار میان اعلام و عدم اعلام روز عید فطر هیچ معنایی جز اختلاف سیاسی و انحصاری کردن دین توسط صاحبان قدرت با مراجع و علمای برجسته مذهب تشیع در قم و عراق ندارد. روز عید ما فرداست. همه با هم سبزش میکنیم.
احمد حسینی،مسئول شاخه گیلان مجاهدین انقلاب اسلامی بازداشت شد
به گزارش جرس، سازمان مجاهدین انقلان اسلامی با اعلام خبر بازداشت مسئول شاخه گیلان این سازمان خبر داد سید احمدحسيني، كه معاون سياسي- امنيتي استانداري گيلان در دوره اصلاحات بوده و همچنين رياست شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات آن استان را برعهده دارد،از وزين ترين و معتبرترين شخصيت هاي سياسي استان گيلان است كه دستگيري وي، موجي از تعجب و انتقاد را حتي در بين شخصيت هاي غير اصلاح طلب استان گیلان به دنبال داشته است.
۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه
خانواده “احمد نجاتی” خبر ۲۰:۳۰ را تکذیب کردند
وقاحت لجن پراکن 20:30
۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه
دعوت آیتالله هاشمی رفسنجانی برای راهپیمایی روز قدس: این حضور معنادار، پایههای عنکبوتی استبداد و استعمار را میلرزاند
متن کامل اطلاعیه رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را در ادامه میخوانید:
و نریدان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»
سی سال است که آزاداندیشان و عدالتخواهان درست کردار در سراسر جهان به ابتکار اعجازآمیز امام راحل جمعه آخر ماه مبارک رمضان در محکومیت اشغالگری قدس شریف که نمادی از مظلومیت و اسارت در دست یک دولت سراسر نامشروع، جعلی و غاصب می باشد به خیابانها میآیند و برائت خویش را از جنایات و تمامیت خواهیهای بینالمللی یک اقلیت محدود، فریاد میزنند و شاهدیم که این حضور معنادار هر ساله چون زلزلهای پایدار، پایههای عنکبوتی استبداد و استعمار را می لرزاند و روح مقاومت را بر تن مجروح این بقعه شریف اسلامی میدمد.
مردم مسلمان ایران اسلامی و اقصی نقاط جهان اسلام! امسال در حالی به استقبال این روز شریف میرویم که سردمداران جهانی با سوء استفاده از غفلت و تفرقه مسلمانان و به خصوص اختلافات در داخل مجاهدان خود فلسطینی دندان طمع را برای تعمیق جنایات خویش، تیز کردهاند و با القای تفرقه و دامن زدن به اختلافات مذهبی و پرهیز از بیان اشتراکات، مطامع استکباری و استعماری خویش را در آستانه تحقق، نامشروع می بینند.
نکند خدایی نکرده، تدبیر پیر فرزانه این انقلاب را که روز قدس را روز بیداری اسلام نامیده در اثر این اختلافات به فراموشی سپرده شود. و آب در آسیاب دشمن بریزد که سالهای سال در آرزوی حذف هویت اصیل اسلامی بیتالمقدس به عنوان قبله اول مسلمین است.
انشاءالله حضور غیورانه شما در راهپیمایی روز قدس در سراسر کشورهای اسلامی و غیراسلامی و در روستاها و شهرهای ایران عزیز، بیدار باشی جاودانه به غفلت زدگان باشد که فکر میکنند گذشت زمان، غبار فراموشی بر آرمان فلسطین نشانده است و شما نیز مطمئن باشید که فجر صادق همیشه بعد از تیرهترین زمان شب طلوع مینماید.
بیانیه مهدی کروبی خطاب به ملت ایران : آیا توقع دارید آلت تجاوز را هم ضمیمه پرونده کنیم ؟
ملت شریف و تاریخ ساز ایران
تغییِِــــر - آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟
خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟
طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.
نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.
بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.
آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی - رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.
گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.
و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.
بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.
سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!
سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!
اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند "شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم". گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!
سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.
دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.
این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.
در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.
بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.
درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:
در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخناني كه فاعل در هنگام تجاوز برزبان مي آورده، نیز نشده است.
نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعي شده اند كه اينجانب هيچ مدرك و سندي مبني بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب كه آقايان از زبان ما سخن مي گويند و براي خود مي برند و مي دوزند. مهدي كروبي آنگاهي نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت كه بسياري چهره هاي موجه به او مراجعه كرده و برخي بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند كه در سيلاب تهديدها و فحاشي ها و در ميانه ارعاب هاي گسترده حاضر شدند نزد فرد بي پناهي همچون مهدي كروبي بيايند و من همينجا شجاعت آنها را مي ستايم.
در حالی که در اين گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.
البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.
کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.
مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها "خر ما از کرگی دم نداشت". این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.
وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.
هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاري هاي خود در اين خصوص را در همينجا پايان مي دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.
23/6/1388
پيام آيت الله العظمى منتظرى به مراجع عظام تقليد، علماء و حوزه هاى علميه
عن رسول الله (ص) : " اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه ..."(الكافى ، ج 1، ص 54)
حضرات مراجع عظام تقليد و علماى اعلام قم ، نجف ، مشهد مقدس ، تهران ، اصفهان ، تبريز، شيراز و ساير بلاد اسلامى دامت بركاتهم پس از سلام و تحيت ، اين جانب با توجه به شرايط جارى در كشور و مظالمى كه هر روز شاهد آن هستيم و كارهاى خلافى كه به نام دين و مذهب تشيع انجام مىشود شرعا خود را موظف مىدانم از روى خيرخواهى و احساس خطر جدى نسبت به مصالح دين و كشور، و از باب (و ذكر فان الذكرى تنفع المومنين ) امورى را يادآور شوم : 1 - همه مىدانيم كه انقلاب ما يك انقلاب دينى و ارزشى بود و هدف اصلى از آن با تحمل آن همه مصيبت ها، سختى ها، تبعيدها، زندان ها و شكنجه ها، تنها تغيير اشخاص حقيقى حاكميت و تغيير صورى در بعضى امور جزئى نبود; بلكه مقصود حاكميتى بود كه در تمام عرصه ها به عقائد، اخلاق و احكام شرع مبين پايبند بوده و معتقد و عامل به آنها باشد; و در پرتو آن حاكميت ، ايمان ، مكارم اخلاق ، عدالت و آزادى از استبداد و خفقان ، محقق شده ، حقوق اقشار مختلف مردم تأمين گرديده و مظالم و تجاوز به حقوق آنان ريشه كن شود، و ملت ما از اين جهات احساس راحتى و آسايش نمايد و در مقابل ساير ملتها سربلند و الگوى تحقق عدالت ، عزت ، كرامت و ارزشهاى انسانى باشد. هدف اين نبود كه فقط نام و نشان و شعارها تغيير كند ولى عملا همان مظالم و انحرافات رژيم گذشته و تجاوزات به حقوق به شكل ديگرى به عنوان حاكميت دينى و ولايت فقيه جريان پيدا كند. اين جانب كه همه مىدانند مدافع سرسخت حاكميت دينى و از پايه گذاران ولايت فقيه - البته نه به شكل مرسوم فعلى ، بلكه به گونه اى كه مردم او را انتخاب نمايند و بر كارهاى او نظارت داشته باشند - بوده ام و در راه تحقق آن در بعد علمى و عملى تلاش زيادى نموده ام ، اكنون در مقابل مردم آگاه ايران به خاطر ستم هايى كه تحت اين نام و عنوان بر آنان مىرود احساس شرمندگى كرده و خودم را در پيشگاه خداوند بزرگ مسئول و در مقابل خون هاى ريخته شده شهداى عزيز و تجاوزات به حقوق مردم بيگناه مورد عتاب مىبينم . بسيارى از افراد با سابقه در انقلاب از طريق نامه ، ايميل و يا حضورا به من مىگويند: حاكميت دينى كه شما وعده آن را به مردم مىداديد و ولايت فقيه را مجرى آن مىدانستيد و مىخواستيد آن را به پا داريد همين است كه امروز ما آن را مشاهده مىكنيم ؟ در حالى كه آنچه مشاهده مىشود در واقع حكومت ولايت نظامى است نه ولايت فقيه . 2 - حضرات مراجع و علماى اعلام ، خوب مىدانند كه در طول تاريخ پيوسته آنان ملجأ و پناهگاه مردم در مقابل تجاوزات و مظالم حكومت ها بوده اند، و اين افتخار را داشته اند كه در مقابل حكومت هاى جائر و در كنار مردم و مدافع شريعت و حقوق اقشار ستم ديده باشند و در اين راه صدمات و محروميت هايى را متحمل شده اند. جزاهم الله عن الاسلام خير الجزاء. البته پس از پيروزى انقلاب ، متأسفانه اين سابقه درخشان و نورانى به واسطه اعمال خلافى كه در حكومت انجام گرفت و چه بسا روحانيت هم در آن نقش نداشت ولى به علت كوتاهى در نهى از منكر در معرض تحول و خطر جدى قرار گرفت و با دور شدن از اخلاق و گاه در عمل با تحكيم تئورى "هدف وسيله را توجيه مىكند" انحراف در مسير انقلاب و دور شدن از اهداف اوليه آن ، آغاز و اين خطر جدى تر شد تا آنجا كه امروز با تأسف بايد گفت به پايگاه معنوى و مردمى روحانيت و مرجعيت و به تبع آن به اسلام و مذهب كه به طور سنتى متكى به روحانيت و عجين با آن بوده و از آن راه ترويج مىگرديده ، ضربه زيادى وارد شده است كه معلوم نيست چگونه و چه زمانى قابل جبران مىباشد! عجين بودن مذهب و عالمان و متخصصان دينى كه امرى مقبول و معقول و مورد تأييد مردم مسلمان است موجب شده است كه هر آسيب وارد بر روحانيت ، قهرا متوجه اسلام و مذهب نيز باشد. در چنين وضعيتى مسئوليت مراجع محترم و روحانيت شيعه سنگين تر خواهد بود; زيرا علاوه بر وظايف عمومى آنان كه لازمه رشته تخصصى آنان و توجه مردم به روحانيت و مرجعيت است ، وظيفه دفاع از حيثيت مذهب و تطهير دامن آن از كارهاى خلافى كه حاكميت به نام مذهب انجام داده و مىدهد نيز بر عهده آنان خواهد بود; زيرا كارهاى خلاف شرعى كه خلاف اهداف اوليه انقلاب هم مىباشد و به نام دين و مذهب انجام مىگيرد از مصاديق بارز بدعت است . بدعت منحصر به تشريع و وارد كردن رسمى حكم غير دينى در دين نيست ، بلكه شامل هر كار خلاف شرعى كه به نام شرع و مذهب انجام گردد نيز خواهد بود. در آيه 71 سوره توبه مىخوانيم : (والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض ، يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) به مقتضاى جمع محلى به الف و لام استغراق ، همه مومنين و مومنات نسبت به يكديگر در حد امر به معروف و نهى از منكر ولايت دارند; پس علماء اعلام به طريق اولى داراى اين ولايت مىباشند و نبايد ساكت باشند. و در وصيت مولا اميرالمومنين (ع ) مىخوانيم : "لا تتركوا الامر بالمعروف والنهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم " (نهج البلاغه ، نامه 47) ترك امر به معروف و نهى از منكر و بى تفاوت بودن مردم در برابر كارهاى خلاف ، طبعا موجب سلطه اشرار است و دعاء فقط دردى را دوا نمى كند. 3 - با توجه به آنچه گفته شد متذكر مىشوم : حوادث و فجايع ماههاى اخير كه پس از انتخابات رياست جمهورى در كشور و در مرئى و مسمع حضرات مراجع و علماى محترم رخ داد زنگ خطرى است براى روحانيت و مرجعيت . در اين حوادث حق كشى ها، ظلم ها، تخلفات فراوان به نام دين و با تأييد بخش اندكى از روحانيون حكومتى و وابسته انجام شد و به دنبال آن ، اقشار وسيعى از مردم معترض طبق حق شرعى و قانونى و بر اساس اصل بيست و هفتم قانون اساسى با انتخاب مسالمت آميزترين راه ، اعتراض خود را به حاكميت ابلاغ كردند و حاكميت به جاى اين كه به نداى حق طلبانه مردم پاسخ مثبت و معقول دهد و درصدد تأمين حقوق تضييع شده آنان برآيد جمعيت چند ميليونى را آشوبگر و اغتشاشگر و عوامل بيگانه ناميد و به بدترين وضع و با خشونت كامل مردان و زنان بى دفاع را مورد ضرب و شتم و سركوب قرار داد و عده زيادى را بازداشت و گروهى را در خيابانها و عده اى را در زندان هاى مخوف به شهادت رساند. عجب اين كه حاكميت با تكيه بر نيروى نظامى و انتظامى و كشيدن اسلحه بر روى مردم بى پناه و بى سلاح آنان را شهيد و يا زندانى نموده ولى در نهايت مردم را محارب ناميدند. خود بحران ايجاد كرده و نظام را به مخاطره انداخته ولى مردم و پايه گذاران نظام را اغتشاشگر و مخالف نظام مىنامند. همزمان با سركوب مردم ، تعدادى از فعالان سياسى و نخبگان كشور كه هر كدام از آنان سال ها در جمهورى اسلامى خدمات با ارزشى داشته اند را بازداشت و با طرح هاى از پيش تعيين شده بر خلاف شرع و قانون ، شروع به پرونده سازى و گرفتن اعترافات دروغ و سپس نمايش آنها در دادگاههاى فرمايشى غير شرعى و غير قانونى نموده و در نتيجه آئين قضايى اسلام را مورد مسخره جهانيان قرار داده است ; و به جاى مجازات جدى آمران و عاملان آن همه جنايت ، فقط با وعده دادن مجازات آنان ، همچون وعده بر مجازات آمران و عاملان قتل هاى زنجيره اى ، به بازداشت افراد خدمتگزار ديگر و فشار بر دو كانديداى محترم حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ مهدى كروبى و جناب آقاى مهندس ميرحسين موسوى - دام توفيقهما و حفظهما الله تعالى - و بستن دفاتر و روزنامه هاى آنان و بازداشت همفكران و همكاران معزز آنان و متهم نمودن افراد صديق و خدوم در رسانه هاى وابسته حكومتى نموده و حتى از جايگاه مقدس نماز جمعه به امور واهى و دروغ همچنان ادامه مىدهند كه نهايت اين روند موجب تخريب بيشتر اعتقاد مردم به روحانيت و مرجعيت شيعه و اسلام عزيز خواهد شد. در چنين شرايطى است كه مردم مسلمان ما از امثال حضرات مراجع و علماى محترم و اين حقير انتظاراتى دارند كه با توجه به وظيفه سنگينى كه شريعت مقدسه بر دوش عالمان دينى قرار داده است و نيز مسئوليت سنتى و تاريخى مرجعيت و روحانيت انتظار بجايى است . مردم مىگويند: اين ظلم ها و حق كشى ها و بدعت ها اگر خلاف اسلام است ، چرا مراجع محترم و علماى دين كه حافظ دين و مذهب و حصن اسلام و شريعت و مدافع حقوق مردم و مبين احكام شريعت و از جمله امر به معروف و نهى از منكر و اظهار مخالفت با خلاف ها و بدعت ها هستند، در مقابل اين همه بدعت ها و كارهاى خلافى كه به نام دين و مذهب انجام مىشود به پيروى از دستور پيامبر اسلام (ص ) اظهار علم و مخالفت صريح با بدعت ها نمى كنند؟ و آيا اين همه مظالم و حق كشى ها و جنايات از بيرون آوردن خلخال از پاى يك زن يهودى توسط سربازان معاويه كمتر است كه مولاى متقيان حضرت على (ع ) فرمود: اگر مرد مسلمانى از غصه آن بميرد نبايد ملامت شود؟! (نهج البلاغة ، خطبه 27). به يقين حضرات مراجع و علماى محترم قلبا از اين منكراتى كه به نام دين و مذهب انجام مىشود نگران و ناراحت مىباشند و بعضا اقداماتى نيز نموده اند، اما آيا با توجه به مفاد حديث شريف نبوى كه اظهار علم را واجب دانسته ، اين مقدار كفايت مىكند؟ 4 - حضرات مراجع محترم به قدرت و نفوذ كلام خود در حاكميت توجه دارند و خوب مىدانند كه حاكميت در حفظ مشروعيت خود به آنان نياز دارد و از اين رو اينك آنان را هرچند به حسب ظاهر به رسميت مىشناسد و از آنان ترويج مىكند، و نيز مىدانند كه حاكميت از سكوت آن حضرات در قبال كارهاى خلاف خود بهره بردارى مىكند، پس آيا سزاوار است در امور مهمه اى كه به حيثيت و آبروى دين و مذهب و تأمين حقوق اقشار عظيمى از مردم و نيز ديندارى و حفظ اعتقادات مذهبى جوانان مربوط است سكوت كرده به نحوى كه بين مردم چنين تلقى شود كه خداى ناكرده مراجع و روحانيت موافق و مويد كارهاى خلافى هستند كه به گوشه اى از آنها اشاره شد؟ در خاتمه يادآور مىشوم : اين جانب هنوز از اصلاح امور مأيوس نشده ام و به نظر مىرسد مراجع عظام تقليد مىتوانند ترتيبى دهند تا با راهنمايى و ارشاد آنان و با همفكرى با دو كانديداى محترم رياست جمهورى و نمايندگان عاقل و معتدل و كارشناس متدين و امين از طرف نظام ، راههاى برون رفت از اين بحران بزرگ را كه براى جمهورى اسلامى و مشروعيت آن پيش آمده است بررسى كرده تا آنچه را مصلحت ديدند صادقانه با اشراف حضرات مراجع مورد عمل قرار گيرد. و بالاخره حاكمان ، سياست يك بام و دو هوا و به كيش خود خواندن و طرد كردن ديگران را نه به طور موقت ، بلكه براى هميشه رها كنند و مردم را كه صاحبان اصلى حكومتند از روى صدق و به دور از شعار ارج نهند و آراء آنان را مورد نظر و عمل قرار دهند و اسلاميت و جمهوريت حقيقى و عدالت واقعى را اجرا نمايند. براى انسان اقرار به اشتباه ننگ نيست ، زير بار حق نرفتن ننگ است . عظمت اسلام و مسلمين و عزت و كرامت مردم ايران و سلامتى و توفيق بيشتر شما را از خداوند بزرگ مسألت دارم .
۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه
سید علیرضا حسینی بهشتی آزاد شد
۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه
محمدرضا جلایی پور، بعد از تحمل ۳ ماه زندان، آزاد شد
جلاییپور در حالی امروز آزاد شد که نزدیک به ۴۰ روز پیش، حکم آزادی وی توسط قاضی حداد امضا شده بود و خانواده وی بعد از ۱۱ ساعت چشم انتظاری در مقابل زندان اوین و خود او بعد از ۵ ساعت انتظار پشت درهای بسته با پاسخ منفی روبرو شدند وبه دستور مرتضوی حکم آزادی وی ملغی اعلام شد. در طی ماه گذشته نیز مکررا به خانواده وی وعده آزادی داده شده بود و نزدیک به هشت بار به آن ها گفته شد که فردا او را آزاد خواهند کرد اما این اتفاق تا امروز نیفتاده بود.
دکتر حمیدرضا جلاییپور، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، در توصیف این نود روز چشم انتظاری به نوروز گفت: من تجربه رنج های زیادی را داشته ام. مثلا در دهه اول انقلاب، برادر بزرگ مرا که پس از ۸ ماه از جبهه وارد تهران شده بود، منافقین در تهران ترور کردند. دو برادر جوانم در عملیات بیت المقدس و کربلای چهار به دست عمال صدام شهید شدند و پدر و مادرم با غصه برادرانم در سنین میانسالی بیمار شدند و فوت کردند. همین سال گذشته هم برادر جوان ۳۶ سالهام را که در واقع زیر بار اندوه برادران و پدر و مادرم له شد و سکته قلبی کرد را از دست دادم. لذا تجربه درد زیاد دارم. اما هیچ یک از این غمها به اندازه انتظار برای آزادی پسرم که یک جوان نخبه علمی این مملکت است، مذهبی است، دروغ نمیگوید، غیبت نمیکند و فقط و فقط تنها جرمش دفاع از مهندس موسوی بوده است، برایم سنگین نبود.
در این مدت این تنها فرزند من نبود که حبس شد، همسرش در تنهایی سرزمین غریب دچار بیماری و کمبود شدید وزن شد، خواهرش و مادرش و برادرش تحت فشارهای عمیق روحی بودند، خانواده همسرش که هر دو از حقوقدانان مستقل و باسابقه این مملکت هستند هم همینطور، و خود من نیز در مدت این سه ماه جایی نبود که برای آزادی او نرفته باشم و کسی نبود که از او درخواست آزادیاش را نکرده باشم. اما هیچ مرجعی پاسخگوی دلایل این حبس نبود.
به گزارش نوروز، دکتر حمیدرضا جلاییپور که خود نزدیک به ده سال در سال های دفاع مقدس در مناطق جنگی غرب خدمت کرده بود، در توصیف این ۹۰ روز به نوروز گفت: باعث تاسف است که دستاورد انقلاب بعد از ۳۰ سال حبس یک جوان نخبه ۲۷ ساله است که رتبه یک کنکور، دانشجوی ممتاز دانشگاه تهران، طلای المپیاد و دانشجوی ممتاز دانشگاه آکسفورد و مولف و مترجم چند کتاب جامعه شناسی دین و دبیر چندین سمینار علمی بود.
دکتر جلاییپور در حالی که شعف آزادی فرزندش و نیز اندوهی عمیق در صدایش موج می زد و در حالیکه برای تحویل گرفتن فرزندش راهی زندان اوین بود، حرفش را چنین تمام کرد: در این سه ماه، سه جمعه صبح زود، سر خاک برادران شهیدم حاضر شدم، به طور خاص سر قبر برادر کوچکترم حسین، که شهید آخر خانواده بود رفتم و نشستم و از او خواستم که برخیزد و ببیند که برادرش چطور دارد تاوان زحمات و هزینه هایی که آنها در راه این انقلاب داده بودند را با حبس فرزند مومن و جوانش پس میدهد. این عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت با بغضی در گلو چنین گفت: سر خاک برادرم حسین با او درددل کردم و گفتم: حسین جان! یادت هست یک روز بعد از شهادت تو، آقای خامنهای به خانه پدر ومادرمان برای عرض تسلیت آمده بودند؟ آن وقت محمدرضا تنها ۴ سالش بود، او کودکانه دوید و روی پای ایشان نشست و ایشان هم به رسم معمول، دستی به سر محمدرضا کشید و او را نوازش کرد. حالا نیستی که ببینی بعد از نزدیک به ۳۰ سال چگونه او را ۳ ماه در زندان اوین و همسر و پدر و مادر و خانوادهاش را هم در بیرون زندان نوازش کردند! دکتر جلایی پور همچنین گفت : فرزندم با اینکه به بازداشت انفرادی معترض است و هیچ اتهامی را هم نپذیرفته است، به لحاظ روانی و فیزیکی در وضعیت مطلوبی است و از رفتار کارشناسان پرونده ابراز رضایت می کند.
۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه
شنبه 20 شهریور / شعله زرد جنبش سبز
دوستان امروز روز فوق العاده ای بود تو محله ی ما! اول افطار همسایه ها با این شعله زرد, بعد فیلم حنا مخملباف…و وسط فیلم بعد از چند هفته سکوت باورتون نمیشه که دوباره همسایه ها به پشت بامها اومدند و الله اکبر گفتند. یعنی اشک تو چشمای من و خونوادم حلقه زدهبود… امشب ایمان اوردم به حضورگستردمون تو روز قدس
شمام دست به کار شید! با چند کیلو برنج و شکر و مقداری زعفران و دارچین و گلاب و هل محلتونو سبز کنید.
ابراز نگرانی رهبر نظام از حضور مردم سبز در راهپیمایی روز قدس!
به گزارش موج سبز آزادی، رهبر نظام پس از آنکه در خطبههای اول نماز با گوشه و کنایههای بسیار، مخالفان خود را تهدید کرد و ضمن مقایسهی موقعیت خود با امام علی (ع)! مخالفان خود را منافق نامید و تهدید کرد که چشم فتنه را در خواهد آورد، در پایان خطبههای دوم با اشاره به راهپیمایی همیشگی روز قدس، خواستار آن شد که این راهپیمایی به تفرقه کشیده نشود و عدهای از حضور مردم در تجمعات سوء استفاده نکنند.
لازم به ذکر است که همزمان بسیاری از فعالان سبز نیز قصد دارند برای نمایش وحدت ملی علیه بهکارگیری رفتارهای صهیونیستی، در این راهپیمایی شرکت کنند و علیه سوء استفادهگران از حضور مردم در انتخابات، شعار سر دهند.
۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه
ضرب و شتم علیرضا بهشتی در بیمارستان لبافی نژاد !!!
۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه
بیانیه شماره 12 میرحسین موسوی خطاب به مردم ایران : باطل رفتنی است
کلمه - میرحسین موسوی با صدور بیانیه ای دستگیری فرزند شهید مظلوم بهشتی را محکوم کرد. متن کامل بیانیه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر دستگیری برادران عزیز آقایان دكتر سید علیرضا بهشتی و مهندس مرتضی الویری مسئولان كمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث ایام اخیر و سردار مقدم مسئول كمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی اینجانب موجی از شگفتی و ابهام در دلبستگان به نظام اسلامی ایجاد كرده است. آنان به بند كشیده شده اند در حالی كه جرمی جز پیروی از راه انقلاب و دفاع از اجرای عدالت در مورد خونهای بهناحق ریخته شده و كمك به خانواده بی گناهانی كه پس از انتخابات به زندان افتاده اند ندارند. آنان اینک در زندان به سر میبرند در حالی که عاملان فجايع اخير آزادند و مسئولان ادعا ميكنند حتما به جنایاتي كه رخ داده است رسیدگی خواهند كرد. آیا با از بین بردن اسناد جنایت و در بند کردن کسانی که حقوق قربانيان را پیگیری میکردند این کار را انجام ميدهيد؟ المرء یحفظ فی ولده. حرمت انسانها در فرزندانشان پاسداری میشود. مردم اینك از مدعیان پرچمداری انقلاب اسلامی می پرسند حرمت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی را در خاندان او چگونه رعایت کردهاید؟ مردم ایران! کاملا پیداست که تلاشهای شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهايي خطير در پيشرو قرار گرفته است. دستگيري كسانی چون دكتر بهشتي يك نشانه است كه از حوادثي سهمگينتر خبر ميدهد. اما باطل رفتني است و آن چيزي كه به مردم سود ميرساند باقي ميماند. و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض. آرامش و هوشياري خود را حفظ كنيد. سلسله حوادث جديدي كه آغاز شده است به مانند ديگر تحركات كور اين ايام براي مخالفان شما جز خسارت باقي نخواهد گذاشت. مراقب باشيد كه آنها شما را تحريك نكنند و به هنگام نابود كردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند. اينجانب به ویژه هتك حرمتي كه از بهشتي مظلوم شده است را به فرزندان آن شهيد و شاگردان و پيروان و دوستداران او و تمامي دلبستگان به انقلاب و اسلام تسليت ميگويم و از خداوند آرزومندم ضايعهاي كه با اين عمل در قلب مردم ما ايجاد شده است با جاودانه كردن آبروی این خاندان جبران شود.مير حسين موسوي
امشب هم بر پشت بامها الله اکبر میگوییم
با بازداشت آقایان الویری و بهشتی و پلمب دفاتر مربوط به پیگیری امور آسیب دیدگان از حملات دولت كودتا، شایعه امكان دستگیری موسوی و كروبی قوت گرفته است. در پی این اتفاقات، از تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ خبر میرسد كه مردم در پاسخ به این اقدام كودتاچیان قصد دارند از امشب تا روز قدس بار دیگر فریادهای شبانه الله اكبر و "یا حسین میر حسین" را با شدتی بیشتر از سر بگیرند.
برخی از شهروندان تهرانی در تماس با ما گفتهاند كه با توجه به اینكه گفته شده رهبر قصد دارد نمازجمعه این هفته را بخواند، قصد دارند با از سر گرفتن تكبیر شبانه از امشب، نسبت به عواقب دستگیری احتمالی سران جنبش هشدار دهند. این در حالی است که برخی اخبار رسیده نیز حاکی از آن است که از شب گذشته تکبیرها شدت گرفته و مردم از پشت بامها همدیگر را به شركت در راهپیمایی روز قدس دعوت میکنند.
پیشنهادات متعددی در خصوص آغاز اطلاع رسانی برای اعتصاب عمومی در صورت دستگیری موسوی و كروبی نیز وجود دارد و بسیاری از سبزها اعلام کردهاند در اطلاع رسانی چهره به چهره برای اعتصاب را خود از امروز آغاز کرده و یا افراد متعددی را در سطح شهر دیدهاند كه از لزوم اعتصاب در صورت دستگیری كروبی و موسوی سخن میگفتهاند.
یك شاهد عینی خبر داده شهروندان تهرانی در اماکن عمومی به یكدیگر میگویند اگر موسوی و كروبی بازداشت شدند منتظر روز قدس نخواهیم شد و بلافاصله اعتصاب خواهیم كرد.
۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه
عاطفه امام در حاشیه بهشت زهرا رها شد
مادر و دیگر اعضای خانواده وی که برای روشن شدن موضوع به سمت حرم امام خمینی حرکت کرده بودند، دخترشان را پیدا کردند، عاطفه امام تمام بیست و چهار ساعت گذشته را بدون یک لحظه خوابیدن تحت بازجویی بوده است.
حمله به دفتر پیگیری بازداشت شدگان ستاد میرحسین موسوی
کمیته پیگیری بازداشت شدگان بعد از وقوع فجایع پس از انتخابات به ریاست دکتر علی بهشتی، فرزند شهید بهشتی فعالیت خود را زیر نظر ستاد میر حسین موسوی تشکیل شده بود که با توجه به بی اعتمادی شهروندان به نهادهای قانونی این دفتر از معدود محلهایی بود که آسیب دیدگان و بازداشت شدگان حوادث پس از کودتای 22 خرداد برای احقاق حق تضعیع شده خود به آن مراجعه می کردند. که با حمله عوامل کودتا به این دفتر و اعمال فشار به اعضای آن ادعای دروغین و نمایشی روزهای اخیر مبنی بر جبران خسارات وارده به بازداشت شدگان بیش از بیش عیان شدخ است.
عاطفه امام، فرزند جواد امام بازداشت شد
از محل نگهداری و نهاد بازداشت کننده وی اطلاعی در دست نیست.
۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه
بیانیه تکان دهنده خواهر شهیدان باکری
به گزارش آینده، بخشهای از این بیانیه بدین شرح است:
بنده حقیر خواهر سه شهید هستم، در زمان رژیم شاهنشاهی برادر بزرگم شهید و برادر دیگرم به حبس ابد محکوم شد. دو برادر دیگرم نیز در حکومت جمهوری اسلامی به شهدات رسیدند. سی سال از عمرم را در حکومت ستمشاهی سپری کردم...
برادرم مهدی باکری به دنبال برقراری حکومت عدل علی بود. شبهایی که شبنامه و اعلامیه به خانه میآورد تا به همراه دیگر برادران و خواهرانمان در خانههای اطراف پخش کنیم به من میگفت: خواهر من، حکومت عدل علی در ایران حاکم خواهد شد. تو دیگر نگران گرسنه خوابیدن بندههای خدا نخواهی بود. دیگر همسایه بیخبر از همسایهاش خواهد خوابید و... هیهات که برادرانم و هزاران شهید دیگر با این آرزوها از همهچیز و همهکس خود گذشتند... و امروز عدهای که از گذشتگان عبرت نمیگیرند با قدرت به آنها اجازه نمیدهند که به خود آیند. با سوء استفاده از نام اسلام و شهدا با مردم هموطنشان چه میکنند؟
برادران من مهدی و حمید عاشق همسران و خانواده خود بودند. وقتی حمید به خانه میرسید، احسان از شانههای پدرش پایین نمیآمد. هر گاه مهدی از جبهه باز میگشت، ساعتها با خواهر زادههای خود بازی میکرد. اما با وجود این علاقه آنها عشقی والاتر به خدا، میهن و اسلام واقعی داشتند که تمام عشقها را تحتالشعاع قرار داد و باعث شد آنها از تمامی لذات دنیا دست بکشند...
اما در مورد همسران برادرانم جملات نامربوطی شنیدهام. شما اگر ذرهای شرم از مقام و خون شهید داشتید. امروز این بیحرمتیها را به همسران شهدا نمیکردید، کسانی که تا قبل از این بیعدالتی اخیر حاکمیت، با چنگ و دندان از این حکومت حمایت کردهاند. چطور یکشبه مستحق این همه توهین شدهاند؟ آنها شبها در خفا برای همسران خود گریستهاند تا کسی اشکهای آنان را نبیند. تا مثل حضرت زینب محکمو استوار باشند. آن وقت شما تازه به دوران رسیدهها که باکری را نمیشناسید، میگویید همسرانشان دیگر باکری نیستند؟! شما که هستید که چنین حقی به خود میدهید؟!
من به عنوان بزرگ خانواده باکری به همسران برادرانم افتخار میکنم، همسر مهدی با خواهش خانواده باکری با فردی که ارزش و حرمت شهید را میداند، ازدواج کرده است. ایشان از ابتدای ازدواجشان عکس مهدی را به دیوار خانهشان آویختهاند و با فرزندانشان در مورد عمو مهدی حرف میزنند و فرزندانشان از زمان تولد، مهدی را به عنوان عمو و انسانی والا شناختهاند. آن وقت شما میگویید چرا اسم باکری را دارند؟!
بعد از مراسم چهلم مهدی و حمید من به عنوان بزرگ خانواده، به هر دوی آنها گفتم ازدواج کنند و این چیزی جز فرمان خدا نبود. همسر حمید با داشتن دو فرزند، جوانی و همه چیزش را صرف تربیت آنها کرد و خدا میداند چه فشارهایی را به تنهایی به جان خرید تا فرزندانی صالح تربیت کند. فرزندان پاکی که شما از تهمت زدن به آنها هم ابایی ندارید. همسران برادرانم به حرمت زندگی کوتاهی که با برادر من داشتهاند. نور چشم خانواده باکری هستند و خواهند ماند.
خوشحالیم که خانواده ما بدهی به نظام جمهوری اسلامی ندارد، نه از حکومت کمکی دریافت کردهایم و نه به موقعیتی چشم داشتهایم، نه سهمخواهی کردهایم و نه سهمی خواهیم خواست. من وظیفه خود میدانستم این نامه را برای شادی روح شهیدانم بنویسم. باشد که برای آنها که آخرت را فراموش کرده و به خاطر قدرت کثیف مادی چشم به حقایق بستهاند، نیز تذکری باشد تا بندگی خدا بکنند و نه برده بنده خدا باشند.
زهرا باکری – خواهر شهیدان، علی، مهدی و حمید باکری
۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه
بیانیه شماره ۱۱ رئیس جمهور میر حسین موسوی خطاب به ملت ایران
مردم شریف، آزاده و آگاه ایران!نزدیک به سه ماه پیش از این زمانی که شما در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کردید، با این باور به پای صندوقهای رأی رفتید که با تأکیدهای مکرر مسئولان و تلاش نهادهای مدنی، از آرای تان در برابر مقاصد قدرتطلبانه گروهی اندک پاسداری خواهد شد. اما تخلفها و تقلبهای سازمانیافته و حوادث تلخی که متعاقب آن صورت گرفت، از رویدادی که بنا بود سرمایهای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت. مشکلی که میتوانست در فرآیندی منصفانه و بیطرفانه مهار شود با بیتدبیری مسئولان امر، با یورش تبلیغاتی رسانههای دولتی و حمله نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی به تجمعات آرام و مسالمتآمیز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عمیق و گسترده اجتماعی منجر شد، وضعیتی که پیامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشتههای اعتماد میان مردم و حکومت نیست.
جمع کثیری از دلسوزان حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و نیز مراجع عظام تقلید و نیروهای آگاه حوزههای علمیه نسبت به افسانهپردازیهای رسانههای دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاههای نمایشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانیان، برخوردهای غیرانسانی با بازداشتشدگان و افشای وجود بازداشتگاههای غیرقانونی واکنش نشان داده و خواستار رسیدگی به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی، این دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستیابی به آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت در سایه دینداری، اینک نگرانند...
وزیر زن احمدی نژاد ، فرزند افسر ارتش شاهنشاهی و همسر حسین شریعتمداری است
عصر فرانسه و با اشاره به تصویب صلاحیت های هجده وزیر کابینه می نویسد :
نمایندگان مجلس می باید در این موقعیت ” خاص ” انسجام و یکپارچگی نظام اسلامی ایران را به نمایش می گذاشتند.
درباره این یکپارچگی و انسجام پیام مهمی از سوی آیت الله خامنه ای به مجلس رسیده بود. لوموند در ادامه به
نحوه ترکیب و چینش دولت جدید می پردازد و می نویسد اکثریت قریب به اتفاق وزرای کابینه جدید از سه نهاد
امنیتی ، سپاه پاسداران و نیروهای بسیج انتخاب شده اند.
لوموند در همین رابطه گزارشی را نیز به تنها وزیر زن کابینه یعنی مرضیه وحید دستجردی کابینه ارائه میدهد و
می نویسد :
خانم” مرضیه وحید دستجردی” از کامل ترین نمونه های تکنوکرات های جدید رژیم اسلامی است . پزشکی با عقاید
افراطی اصولگرائی و ” پیچیده در چادری ” سیاه” رنگ که رئیس بیمارستان روئین تن بوده است ، او از مدتها قبل
به عنوان یک نتیجه و محصول مکتب نظام اسلامی برای یک کار حرفه ای در نظر گرفته شده بود .
او فرزند یکی از افسران اداره دوم (حفاظت اطلاعات) ارتش شاهنشاهی است. این افسر در مسیر حوادثی به انقلاب
پیوست و پس از مدتی خدمت به نظام به عنوان رئیس شهربانی منسوب شد که بعد در یک سوءقصد کشته شد.
علاوه بر آن به نوشته لوموند برادر وزیر جدید بهداشت ، ” مصطفی از فرماندهان سپاه پاسداران است و مهمتر ازآن
همسر او کسی نیست جز حسین شریتمداری نظریه پرداز اصولگرایان و نماینده رهبر جمهوری اسلامی در روزنامه
کیهان تهران ، شخصی که خود دادخواست اولیه را علیه اصلاح طلبان قبل از دادگا هها صادر و حتی حکم میدهد .
مرضیه وحیدی دسجردی جدیدا خواستار اجرای طرح ” نوآورانه” نقش زنان به عنوان مکمل نقش مردان شده است ،
کسی که چند سال پیش ، وقتی یک نماینده جوان مجلس اسلامی ایران بود نظریه جدائی زنان و مردان در بیمارستان
ها و مراکز بهداشت را مطرح و خواستار اجرای آن شده بود .
لوموند میافزاید : قسمت اعظمی از رای دهندگان انتخابات اخیر زنان بودند و اکثر آنان گرایش به اردوگاه اصلاح
طلبان داشتند ، اصلاح طلبانی که نماینده آنان کسی نبود جز میر حسین موسوی مردی که با گرفتن دست همسرش و
دست در دست او به مبارزات انتخاباتیش در رسمس ترین محافل ادامه داد و این بود که زنان را بیش از پیش
دوستدار و طرفدار او کرده بود ،
و عملا با نتایج عجیب انتخابات قسمت عظیمی از نیروی کار زنان از صحنه حذف شدند ، 60% داش آموزان و
دانشجویان دختر و 15% نیروی کار را زنان طرفدار موسوی تشکیل میدادند ،
زنانی که مسلما از برنامه های “حمایت خاص زنان” خانم دسجردی حذف شده اند .
۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه
نامزد ندا آقا سلطان برای پذیرش اعترافات ساختگی تحت شکنجه قرار دارد!
سید سبز - حال نکته جالب در اینجاست که نامزد ندا اصلا در صحنه شهادت ندا نبوده . پس کودتاگران چگونه توقع دارند که شهادت دهد که ندا توسط اعضای مجاهدین خلق کشته شده ؟
تحریم میکنیم
- برنج محسن را به دو دلیل تحریم میکنیم :
اول : تبلیغات گسترده در رسانه ضد ملی کودتا / دوم : به ورشکستگی کشیدن برنج کاران ایرانی - سیگار های خارجی چه با لوگوی دخانیات ایران چه بدون لوگو. تمام سود ها از واردات و فروش سیگار خارجی مختص به سپاه پاسدارن است و محاسبات نشان میدهد که با خرید هر پاکت سیگار خارجی دو گلوله به سپاه هدیه کرده ایم
ديدار آيت الله صانعى با آيت الله منتظرى + عکس
دفتر آيت الله العظمى منتظرى
۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه
وزیر کار دولت کودتا : آمار موسوي، کروبي و رضايي در مورد بيکاري درست بود
در برنامه شيخ الاسلامي آماري آمده بود که مي گفت ميرحسين موسوي، مهدي کروبي و محسن رضايي در مورد آمار بيکاري درست مي گفتند و اين محمود احمدي نژاد بوده که نمودارهاي بيکاري را جلوي رسانه ملي خلاف واقعيت نشان مي داده؛ عبدالرضا شيخ الاسلامي حواسش نبود و در برنامه کاري اش آماري از بيکاري آورد که شبيه آمارهايي بود که رقباي احمدي نژاد در زمان مناظره ها ارائه داده بودند.
احمدي نژاد مي گفت بيکاري را در اين چهار سال خيلي کاهش داده اما وزير پيشنهادي کارش که از قضا پيش از اين مسوول دفترش بوده و انتظار نمي رفت چنين کند، تمام صحبت هاي رئيس کابينه اش را زير سوال برد؛ شايد او فکر مي کرد نماينده ها زير برنامه هايش نمي شوند و نمي بينند اين «اعتراف بزرگ» را؛ اما ترابي نماينده شهرکرد احمدي نژاد و شيخ الاسلام را گرفتار کرد؛ آقاي مسوول دفتر سابق رئيس جمهور؛ لطفاً صفحه 15 برنامه خود را بياوريد. شما گفته ايد در طول چهار سال دولت احمدي نژاد نرخ 322 هزار شغل از دست داده ايم و آمار شاغلين کاهش يافته است.
دوربين ها روي چهره شيخ الاسلامي رفتند؛ او سر به زير انداخته بود و گويا مي دانست چه اشتباهي کرده و ديگر لازم هم نديد جزوه اش را باز کند. ترابي کشف جديدش را اين طور ادامه داد که وزير احمدي نژاد خبر داده آمار جمعيت شاغل در سال 84 ، 20ميليون و 614هزار و 698 نفر بوده و پس از چهار سال آمار نشان مي دهد نزديک به 322 هزار شغل از بين رفته است نماينده ها سريع خاطره هايشان يادشان آمد؛ شب مناظره کروبي ـ احمدي نژاد؛ «نرخ بيکاري در بهار 84 نرخ بالا بود، از ابتداي84 نرخ بيکاري رو به کاهش است به طور مستمر...»
البته شيخ الاسلامي خواسته جبران کند و قول داده اگر نماينده ها او را وزير کار کنند جبران مافات خواهد کرد و 914 هزار شغل جديد به وجود مي آورد؛ اما مجلس شگفت زده از اين مچ گيري هاي اقتصادي بود. نماينده شهرکرد مي پرسيد به قول احمدي نژاد اگر رکود جهاني اقتصاد است چطور مي تواند 914 هزار شغل جديد ايجاد کنند؟ کشف دوم؛ نسبت بيکاري جوانان به بيکاري کل کشور بود؛ باز هم نکته سنجي نماينده شهرکرد در پيدا کردن يک سوء تفاهم ديگر وزير جديد و رئيس کابينه، باز هم برخي از نماينده ها و مردمي که ا ين آمار را مي شنيدند يادشان آمد آن وقت اضافه يي که در آستانه انتخابات به احمدي نژاد دادند تا بيايد و جدول هايش را بياورد؛ او آنجا گفته بود اين نسبت هم کم شده و اصلاً با دولت خاتمي قابل مقايسه نيست، اما دسته گل شيخ الاسلامي؛ «نسبت بيکاري جوانان به بيکاري کل در اين چهار سال از 2.02 به 2.21 افزايش يافته است...»
نماینده مجلس : اگر بگید تقلب شده میرید کهریزک!!!
۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه
همسر شهید محمود رئیسینجفی، در دیدار با کروبی از چگونگی شهادت همسرش میگوید
همسر شهید نجفی در خصوص چگونگی فوت همسرش گفت: «شغل ایشان کارگری بود. آقای نجفی، ام دی اف کار بود. معمولا هر روز ساعت 6 صبح برای کار میرفت و اوایل شب به خانه بر میگشت. روز 25خرداد تا ساعت 5/10 شب ایشان به خانه نیامدند و ما نگران بودیم. حدود ساعت 5/10 زنگ در به صدا درآمد. با توجه به این که آقای نجفی، کلید داشت فکر کردم که غریبه است، از آیفون پرسیدم کیست؟ صدای همسرم را شنیدم و متوجه شدم که آقای نجفی است. گفت با توجه به مشکلی که برای او پیش آمده، نمیتواند در را باز کند! نگران شدم و به سرعت پایین رفتم و در را باز کردم. دیدم که اوضاع ایشان بسیار بد و نابسامان و بدنشان زخمی و خونآلود است و نمیتواند سرپا بایستد.
به او کمک کردم که به داخل بیاید. بدن او زخمی، ورمکرده، خونین و به شدت آسیب دیده بود. بعد از پرس و جو از وی، آقای نجفی گفت: بعد از پایان کار، من از طرف میدان آزادی به خانه میآمدم که دیدم مردم در حال فرار هستند و عدهای هم آنان را تعقیب میکنند. متوجه شدم که عدهای مسلح و باتوم به دست مردم را میزنند و فراریان را تعقیب میکنند. من از ماجرا بیخبر بودم و اصلا نمیدانستم که چرا این نیروها مردم را تعقیب میکنند و میزنند. من راه خود را میرفتم که این نیروها مرا گرفتند و با باتوم و مشت و لگد به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند. هر قدر هم به آنان گفتم که من از سر کار دارم بر میگردم و اصلا نمیدانم که چه خبر است، اعتنا نکردند و مفصل مرا کتک زدند.
به قدری با باتوم و مشت و لگد مرا زدند که بیحال شدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که در داخل یک اتومبیل در حال حرکت هستم. تلاش کردم که با دستهایم موقعیت اطرافم را بفهمم. متوجه شدم که چند نفر دیگر نیز در وضعیت من هستند و گویی آنان مرده و یا بیهوش هستند و مرا روی آنها انداختهاند. با دستم به کف ودیواره ی اتاق ماشین کوبیدم و سر و صدا کردم. نیروهایی که ماشین را هدایت میکردند، وقتی متوجه شدند که من زنده هستم و سر و صدا میکنم ماشین را نگه داشتند و در را باز کردند.
من با التماس به آنان گفتم که من زن و بچه دارم و از سرکار میآمدم و اصلا نمیدانم که چرا این بلا به سر من آمده است. ظاهرا یکی از آنان دلش سوخت و آمد و مرا کشید و بیرون انداخت. من مطلقا نای ایستادن و حرکت کردن را نداشتم. با سر و صدا و حرکت دست از کسانی که از آنجا عبور میکردند، کمک خواستم. بعد از مدتی دو سه نفر جمع شدند. از آنها پرسیدم که اینجا کجاست، گفتند: اینجا حکیمیه است. من برای آنان موقعیت خود را توضیح دادم و از آنان کمک خواستم و گفتم که یک ماشین بگیرند تا مرا به منزل برساند. مردم برای من ماشین گرفتند و این ماشین مرا به خانه رساند.»
خدیجه حیدری افزود: «مرحوم آقای نجفی حدود 13روز زنده بود، بدنش زخمی و پاهای او به شدت باد کرده و دستش هم فلج شده بود. شکمش هم به شدت ورم کرده بود. ما به شدت میترسیدیم که او را به بیمارستان ببریم و بستری کنیم. میترسیدیم که با توجه به وضعیت موجود برای خانواده ما مشکل ایجاد کنند. تا این که روز به روز حال همسرم بدتر شد. روز ششم تیرماه پدر شوهرم آمد و تصمیم گرفتیم که با کمک او همسرم را به بیمارستان طرفه ببریم. در بیمارستان طرفه، پزشک مربوطه گفت: با توجه به این که الآن امکان بستری کردن وی وجود ندارد، او را ببرید و فردا صبح بیاورید تا او را بستری کنیم. همسرم شب خوابید و صبح که میخواستیم او را به بیمارستان ببریم، هرچه او را صدا کردیم دیدیم جواب نمیدهد.»
آقاجان رئیسنجفی، پدر مرحوم نجفی در ادامه گفت: «البته بدن او تا آن لحظه گرم بود. به اورژانس زنگ زدیم، آمدند و گفتند متأسفانه فوت کرده است. گفتند به 110 زنگ بزنید. یک سرباز آمد و تا ساعت 1 بعد از ظهر طول کشید. جنازه را به پزشکی قانونی کهریزک بردند. ما هم شدیدا میترسیدیم که این موضوع موجب دردسری برای خانواده بشود. فردا به آنجا رفتیم و جنازه را ندادند و گفتند: باید از نیروی انتظامی نامه بیاورید. به نیروی انتظامی رفتیم و یک مأمور دادند و همراه وی پرونده را در میدان انقلاب به شعبه 7 بردیم. با توجه به این که ما برای تشییع جنازه و مجلس ترحیم اطلاعیه داده بودیم و میهمانها به بهشتزهرا آمده بودند، از آنها خواهش کردم که کار ما را زود راه بیاندازند. گفتند: همان که تیر خورده را میگویید.
ما از تیر خوردن او مطلع نبودیم. بعد از این که از من تعهد گرفتند که ما حق شکایت از کسی را نداریم، نامهای دربسته را به ما دادند و ما به پزشکی قانونی کهریزک رفتیم. نامه را دادیم. گفتند: کجای ایشان تیر خورده؟ گفتیم نمیدانیم؟ گفتند در نامه اینطوری نوشته است. هر کاری کردیم باز هم جنازه را ندادند و ما به بهشت زهرا رفتیم و میهمانها را به رستوران بردیم و از آنجا قبل از این که جنازه را دفن کنیم به مجلس ترحیم رفتیم.
پدر مرحوم نجفی در ادامه گفت: فردا دوباره رفتیم و گفتند: تشخیص هویت نشده، دوباره جنازه را به پارکشهر بردند و بعد از تشخیص هویت گفتند: تشخیص اسلحهشناسی نشده و باید انجام شود، باز هم جنازه را ندادند. فردا با یک مأمور به پزشکی قانونی کهریزک رفتیم و ساعت 1 بعد از ظهر جنازه را به ما تحویل دادند و ما آن را به بهشتزهرا بردیم و دفن کردیم و چون میترسیدیم که برای اعضای خانواده مشکلی ایجاد شود، در اطلاعیه مجلس ترحیم از چگونگی فوت پسرم چیزی نگفتیم. الآن هم این ترس را داریم.»
پدر مرحوم نجفی در پایان خطاب به مهدی کروبی گفت: «بعد از این که متوجه شدیم جنابعالی پیگیر مسائل مربوط به کشتهشدگان و آسیب دیدگان حوادث بعد از انتخابات هستید، دلگرم شدیم و به خدمتتان آمدیم تا اجازه ندهید خون فرزند ما پایمال شود.»
یک پیشنهاد برای به کار انداختن مغز سردار فیروز آبادی
خوب ما هم از آنجا که در این مدت متوجه شدیم که اعضای دولت مهرورز به هیچ عنوان دروغ نمی گویند. ضمن تشکر از آقای جوانفکر یک پیشنهاد داریم:
ما پیشنهاد میکنیم که به خاطر رضایت خدا و آسایش امت حزب الله و کمک به اقشار ضغیف جامعه به صورت سوری یک جرم انقلاب مخملی یا رنگی به گردن سردار بسیجی فیروز آبادی ببنید و ایشون را در شرایط آقای ابطحی نگهداری کنید تا شاید ایشان هم به این نتیجه برسند که لاغر شوند تا در سال های آینده کشاورزی کشور دچار ورشکستگی نشود.
به امید آن روز. مطمئن باشید اگر این اتفاق بیفتد ، این عکس مصداق بارز وضعیت این سردار بسیجی مخ+لص بعد از آزادی است
۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سهشنبه
نامهای به رئیسجمهور واقعی ملت
موج سبز آزادی(آرش حقیقی) - این نامه را یکی از خوانندگان سبزاندیش سایت فرستاده است، خطاب به مهندس موسوی، و از ایشان خواسته است تا به سبز شدن روز قدس رسمیت بدهد. این دیدگاه تنها این یک نفر نیست و همانطور که ما هم در هجدهمین موج آفرینی تصریح کردهایم، همهی سبزها منتظر اعلام نظر میرحسین موسوی دربارهی برنامهی راهپیمایی روز قدس هستند. این نامهی خطاب به رئیسجمهور سبزها را بخوانید:
با عرض سلام خدمت رئیسجمهور واقعی ملت ایران، میرحسین موسوی
حوادث پس از انتخابات و ایستادگی شما و مردم بر آنچه شما و اکثریت مردم ایران حق میدانند، و عدول نکردن در برابر "اقتدارگرایان حاکم"- که با هر گام عقبنشینی ما چند گام به جلو میآیند، موجب شد تا حد زیادی ماهیت قدرت طلب و ضدمردمی آنان، بر کسانی که چشم بر حقیقت نبستهاند آشکار شود. اما در برهه کنونی، به واسطه در اختیار داشتن زر و زور و تزویر، سعی در وارونه جلوه دادن حقایق میکنند و آنان که خود متهم اصلی جنایات انجام داده شده و شهادت و شکنجههای خواهران و برادران ما هستند، در جایگاه صاحب حق نشستهاند و مدعی شدهاند.
آقای رئیسجمهور
هرچند این تبلیغات دروغین، بر دهها میلیون عضو "راه سبز امید" تأثیری ندارد و تنها نفرت از "اقتدارگرایان حاکم" را بیشتر میکند، اما سکوت در برابر آنان، ایشان را گستاختر میکند. در شرایطی که با برپا کردن بیدادگاه استالینی، به محاکمه شریفترین فرزندان این ملت پرداختهاند، جسارت را به جایی رساندهاند که صحبت از محاکمه رئیسجمهور واقعی ملت ایران میکنند.
اما نمیدانند که ما زنده و بیداریم. ما نمیترسیم. تنها حضور ماست - ما و شما آقای رئیسجمهور - که آیندهی ایران را از ظلم پیشگان و مدعیان دروغین دیانت، بیمه میکند.
ما به راه سبز امید ایمان داریم و مومنیم به این آوای قدسی که: ما خس و خاشاک، وارثان این خاکیم.
آقای رئیسجمهور
بگو تا روز قدس را سبز کنیم. ما سبزها روز قدس همه با هم خیابانهای ایران را سبز خواهیم کرد تا بدانند که ایران همیشه سبز خواهد ماند. ایران مال ماست
------------------------------------------------
یکی از دوستان آزادی خواهم که وبلاگهایش به نشانی های: http://www.kabk22.blogspot.com/و http://www.kabk22.blogfa.com/ فیلتر شده ازم خواست تا ادرس وبلاگه جدیدش رو در وبم قرار بدم .اینم از آدرس جدید وبلاگ .kabk22.blogsky.com
فاطمه آجر لو((بی سواد)) تفاوت سهام خاص و عام را نمی داند.
چند روز پیش یکی از مجلات روزنامه همشهری از قول یکی از نمایندگان که نام او فاش نشد اعلام کرد که وقتی یکی از وزرای پیشنهادی به فراکسیون آنها رفته است بعد از چند دقیقه از سخنان وی متوجه میشوند که ایشان تفاوت بین شرکت های سهامی خاص و عام را نمی داند ( روزنامه همشهری از انتشار نام این وزیر پیشنهادی بی سواد امتناع کرد) که آقای امینی با لحنی کنایه آمیز گفت : وقتی قرار شد بنده به عنوان نماینده مخالف اول سخنرانی کنم چندی از دوستان از بنده خواستند که تعریف شرکت های سهامی خاص و عام را از خانوم آجرلو بپرسم که بنده این کار را نمی کنم.
آقای امینی با مطرح کردن این مطلب کوتاه غیر مستقیم اعلام کرد که نماینده بی سواد که در مجله روزنامه همشهری به او اشاره شده بود همین فاطمه آجر لو است.
مطلب دو اینکه : آقای امینی به موضوع رای اعتماد مجلس به صادق محصولی وزیر متقلب کشور در دولت نهم اشاره کرد که همین فاطمه آجرلو در آن زمان نماینده مجلس بوده است در هنگام ثبت نام نمایندگان برای سخنرانی در مورد موضع مخالف یا موافق ، ایشان نام خود را در لیست مخالفان مینویسد که طبق قرعه قرار میشود ایشان به عنوان مخالف صحبت کنند ولی وقتی به جایگاه سخنرانی میروند به حمایت از وزیر متقلب می پردازند. در حالت عادی میشود این کار را نادیده گرفت و آن را به حساب نادانی و حماقت آن نماینده بگذاریم ولی در مورد صادق محصولی که فقط با یک رای بیشتر وزیر شد ، نمی شود از این موضوع گذشت چون اگر این خانم بی سواد واقعا به عنوان مخالف سخن میگفت یا جای خود را به یک نماینده واقعا مخالف میداد ممکن بود آن یک رای که باعث وزیر شدن محصولی شد باعث اعتماد نکردن مجلس به او شود.